دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ایوان می روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده ی شب می کشم
چراغ های رابطه تاریکند
چراغهای رابطه تاریکند
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست
دلم گرفته است، میگیرد حس قریب عاشقی او را فرا گرفته است...
عاشق نیست، اما دنبال عشقش میگردد...
گویا دل تنگش شده...
عشقش را نمیشناسد...
من از دستت ندادم فقط یه مرحله میرم بالاتر هر چی نزدیکتر میشم به قله تو خیالم میبینم باهاتم
با دست پر برمیگردم ی روزی...
آن زمان ک خبر رفتن تو، تو سرم زوزه کشید...
نبودت رنگ شب هامو میکنه بد...
من باخیالت از شب یلدار گذر گذر کردم...
عجب کره خوابی...
باز دل گرفته ام و پناه برده ام به شما خوانندگان
چیزی ک عوض داره گله نداره پاییز وسط دل بهاره
فکر نکن ک مردن بده
رسم زمونه همینه همه رفتنی اند من هم روزی میرم زیر خاک این تقلی برای چ؟؟؟
بقا
بقا
بقا ، جواب ما این است
قانون طبیعت همین است زندگی میکنیم ک بقای نسل انسان را گسترش دهیم
این وسط توهماتی داریم ک این نود سال را تلخ تر میکند، توهماتی مثل عاشقی، اشرف مخلوقات بودن و خدا و دین و پول و داج چلنجر و چشم و هم چشمی تمام اینها زندگی را تلختر میکنند چ خوب است زمانی ک ب هیچ کدام از اینها دل نبندیم، اما نمیشود نه نمیشود ک نمیشود، گاهی میخواهم اشکهایم را سراریز کنم اما نمیاید گویا دریچه اش را با سدی از صلصال بسته اند، هر گاه میخواهم خود را خالی کنم دودل میشوم اینکه مرد ک گریه نمیکنه، قوی تر باش ولی ای کاش میدانستیم که گریه نکردن نشانه قدرت نیست،
روی صحبتم با توست تویی ک این نود سال عمرت را با حوریان دنیوی میگذرانی و هزاران دغدغه داری پول خودرو طلا همه اینها فانی است چیزی ک ابدیست تاریکی و خلا پس از مرگ است این ابدیت است، همه ما قرار است به آن تاریکی برویم و تنهای تنها تا ابدیت به تاریکی خیره شویم
شایدم هم اصل موضوع چیز دیگریست
بعید نیست
هر چیزی باشد ما خبر نداریم من از دو دقیقه بعد خود هیچ خبری ندارم هیچچچچچچچچچچچچچچ
زندگی عالم غم است
تمام عوامل بر غم ما می افزایند
انشالله ک غم کمتری داشته باشید
شادی وجود ندارد
ما به غم های کم شادی میگوییم تا خود نا خودآگاهمان از عبارت "غم" فرار کند............